هدیه خدا به مامان و بابا

دست نوشته های پسرم

سلام این صفحه مطالبی هست که پسرم خودش می نویسه     مادرم دوستت دارم -بابا کاپشن دارد-من سگ دارم- من با آرسام قهرم- دامادم  دارو  دارد- ...
15 آذر 1397

کلاس اولی شدم

سلام پسرم  امشب بعد از مدتها دارم واست خاطره می نویسم الان آذر 97 هست و من کوتاهی کردم در ثبت لحظات شیرینی که داشتی  الان خونه نیستی و من خیلی دلتنگت هستم خونه ی خاله مایده موندی پیش امیر محمد و امیرحسین  معمولا بعداز مدرسه پیش اونها هستیم آخر هفته ها هم شب های چهارشنبه اونجا می خوابی مثل امشب  من به تو افتخار می کنم همیشه نگران این بودم که تو درس و مشق در کلاس اول چطور می تونم بهت کمک کنم که خدارو شکر تو خیلی خوب داری پیش میری حتی خیلی جلوتر از سطح کلاس  همچنین نگران وابستگی زیادت به خودم بودم که باز هم شکر خدا این نگرانی من بی مورد بود فقط کافیه دل کوچیک...
15 آذر 1397

تولدت مبارک

سلام پسر زیبای من  تو ماه مهر هستیم ماه مدرسه کوتاهی منو بپذیر به دلیل مشغله های که داشتم نتونستم  مطلبی از روز تولدت بنویسم که مربوط به 31 تیر ماه بوده جشن با شکوهی گرفته شده  در کنار دوستانت خیلی بهت خوش گذشت همچنین به ما این هم تعدادی از عکس هایی که از اون روز به یادگار گرفته شده  و این هم که از عکسی که بابت اولین سال ورود به مدرسه ی شما گرفته شده  و این هم از مدالی که بابت شرکت در مسابقات ژیمناستیک در شهریور ماه گرفته شده است قهرمان کوچولوی من مامان عاشق لبخند های مهربونته  ...
20 مهر 1396

پسر مهربون من

سلام پسر خوبم  پسر زیبای من ...مهربون مامان .....تو چقدر خوب و نازنین هستی  تو یک عاشق واقعی هستی و مرا چنان شیفته ی این عشق  می کنی که بارها از خدا سپاسگزارم به خاطر وجودت در کنارم  چنان در چشم های من نگاه می کنی و بارها و بارها مرا  می بوسی و می گی مامان من دوستت دارم این زیباترین  هدیه است در کنار لبخند مهربانت به من دیروز می گفتی مامان  من کی بزرگ می شم گفتم به زودی حالا چرا می خوای بزرگ  بشی گفت می خوام برات لباس بخرم و تو رو به همه جا ببرم  گفتم من که لباس دارم گفت می خوام لباس های خوشگل داشته  باشی  .... اینو ...
25 خرداد 1396

پسر دایی آراد جون

سلام پسرک زیبای من  امروز آراد به خونه ی ما اومده بود تو با دیدن آراد خیلی خوشحال می شوی  آراد هم ازینکه همبازی مثل تو دارد خیلی شاد هست  آراد کوچکترین پسر دایی تو پسر دایی جون سعید هست اون بیشتر از هر کسی  دیگر به خانه ی ما می آید گاهی اوقات با خودم می گویم کاش آراد بزرگتر بود  و می توانست با تو بازی کند و تو اینقدر تنها نبودی    ...
19 خرداد 1396

ثبت نام پیش دبستانی

سلام پسرک زبیای من  الان که این متن را می نویسم تو در حال خوردن غذایت هستی  مثل همیشه باز هم غذا دادن به تو به سختی است مدتی می شود  که خودت غذایت را می خوری از مسولیت غذا دادن  به تو استعفا دادم  پسر دلسوز و مهربان من همیشه هوای مرا داری و دوست داشتن هایت  نسبت به من ستودنی هست منتظرم روزی برسد که نوشتن و خواندن  یاد بگیری و خودت خاطراتت را در این وبلاگ ثبت کنی تو را در مدرسه ی  غیر انتفاعی فردوسی ثبت نام کردم دست بابابزرگ درد نکنه هزینه ی  مدرسه ات را او متقبل شده من خیلی خوشحالم که تو در چنین مدرسه ای  قرار است درس بخوانی و باسواد شوی  آقای دکتر من همه ی ...
14 خرداد 1396

وروجک کوچولو

سلام پسرم  امروز روز خیلی خوبی داشتیم  مثل دیروز  بزار اول از دیروز بگم  با هم به کتابخونه رفتیم و بعدش هم باشگاه و بعد پارک  از همه جایی که رفتیم عکس گرفتم تو اینستاست  امروز هم با بابایی رفتیم سینما واسه دیدن پول ناردون  فیلمش خیلی کمدی بود و حسابی خندیدیم    حالا بزار واست یه خاطره تعریف کنم یه روز که عزیز  می رفت بیرون تو با کمی تعویق بهش سلام گفتی  عزیز هم در جواب سلامت گفت  الان چه وقت سلامه  برو به ننت سلام کن که منظورش با مادرت بوده  تو هم که کلاس زبان میری فکر کردی عزیز منظورش  از ...
30 شهريور 1395