هدیه خدا به مامان و بابا

دندانپزشک

1393/8/18 0:24
نویسنده : مامانی
110 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم ...

امروز هم مثل روزهای دیگه روزی پر از انرژی و شیطنت باری داشتی الان که خوابیدی خواستم باهات کمی حرف بزنم آخه تا وقتی  بیداری فقط طلب بازی می کنی به خدا گاهی اوقات کم میارم از صبح که بیدار می شی تا آخرشب ...

گاهی اوقات دوست دارم تو این سن بمونی در عین خردسالیت کارهایی می کنی که منو شگفت زده می کنی تو این دوران من خودمو فراموش کردم تمام جسم و روحم معطوف به تو شده . دارم فکر می کنم مادر بودن چقدر سخته ... دلم برای بچه هایی که دارن بی توجه والدین بدون آغوش ، بدون لبخند در واقع مثل نباتات رشد می کنن می سوزه

چند ماهی میشه واسه سکونت اومدیم روستا خدارو شکر کتابخونه کنار خونمونه ولی متاسفانه کتابهایی که مناسب سن تو باشه انگشت شماره با این حال من کتاب هایی تو سن5یا 6 سال رو هم واست می گیرم و من چقدر لذت می برم وقتی می بینم که تو کتابهارو با خودت میاری و می گی : " تتاب بوخونیم"  و بعد از چند بار تکرار به زبان خودت تعریفش می کنی اولین بار ی که تونستی اسم شخصیت اصلی داستان رو بیاری من هیجان زده شدم تو الان تمام احساسات رو از روی چهره درک می کنی ناراحت و عصبانی گریان و خوشحال ...اینهارو از روی کتابهایی که می خوندی یاد گرفتی هر 10روز 3 جلد کتاب مطالعه می کنی امروز برات وسایل پزشکی اسباب بازی خریدم آخه من خیلی دوست دارم که تو دندانپزشک بشیتشویق

برای سلامتیت ، برای موفقیتت ، برای شاد ماندنت دعا می کنم پسرم

پسندها (2)

نظرات (0)