لالایی شب
سلام پسرم
یک هفته ای می شود که بعد از ظهر ها ساعت 3 می خوابی و ساعت 5 یا 6 بیدار
می شوی از طرفی شب تا ساعت 12 بیدار می مانی و من هم باید تا آخرین لحظات
با تو بازی کنم مثلا امشب خمیر بازی می کردی خمیر ها را به صورت دایره های
کوچک در آوردی مثلا نخود و لوبیا هستند کمی هم پوست پسته و بصورت پانتومیم
نمک و فلفل و زردچوبه به آن اضافه کردی می گفتی که آش می پزی عروسکت
را هم در کنارت نشاندی و به آن آش می دادی " پت آش بوخوله "
طولی نکشید که از پختن و خوردن آش دست کشیدی و رفتی سراغ عروسکت
ببری مثل اسب سوار بر آن شدی به زوایای مختلف اتاق می رفتی و به ببری
غذا می دادی گفتم چطوره ببری رو ببریم باغ وحش گفتی " نه بالون می زنه
خیس می شه " و بعد از اندکی تامل گفتی " هاپو میاد می خوله"وقت خواب از
خستگی یادم رفته بود که برایت لالایی بخوانم طبق معمول همیشه گفتی:
" مامانی علی توچولو بوخون " من اول هر لالایی برایت می خوانم :
علی کوچولو این مرد کوچک لالالالایی لالالالایی......... و بعد ادامه میدم
لالایی امشب :
لالا لالا گل پونه ....................................................بخواب آروم نگیر بونه
ببین موهاتو با دستام...........................................چه جوری می کنم شونه
موهات دریایی آرومه ...........................................ولی موج هم داره گاهی
تو این دریای کوچولو...........................................شده انگشت من ماهی
ناز بخوابی عزیزم