هدیه خدا به مامان و بابا

لالایی شب

1393/8/24 3:51
نویسنده : مامانی
146 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسرم

 یک هفته ای می شود که بعد از ظهر ها ساعت 3 می خوابی و ساعت 5 یا 6 بیدار

می شوی از طرفی شب تا ساعت 12 بیدار می مانی و من هم باید تا آخرین لحظات

با تو بازی کنم مثلا امشب خمیر بازی می کردی خمیر ها را به صورت دایره های

کوچک در آوردی مثلا نخود و لوبیا هستند کمی هم پوست پسته و بصورت پانتومیم

نمک و فلفل و زردچوبه به آن اضافه کردی می گفتی که آش می پزی عروسکت

را هم در کنارت نشاندی و به آن آش می دادی " پت آش بوخوله "

طولی نکشید  که از پختن و خوردن آش دست کشیدی و رفتی سراغ عروسکت

ببری مثل اسب سوار بر آن شدی به زوایای مختلف اتاق می رفتی و به ببری

غذا می دادی گفتم چطوره ببری رو ببریم باغ وحش گفتی " نه بالون می زنه

خیس می شه " و بعد از اندکی تامل گفتی " هاپو میاد می خوله"وقت خواب از

خستگی یادم رفته بود که برایت لالایی بخوانم طبق معمول همیشه گفتی:

  " مامانی علی توچولو بوخون " من اول هر لالایی برایت می خوانم :

علی کوچولو این مرد کوچک لالالالایی لالالالایی......... و بعد ادامه میدم

لالایی امشب :

لالا لالا گل پونه ....................................................بخواب آروم نگیر بونه

ببین موهاتو با دستام...........................................چه جوری می کنم شونه

موهات دریایی آرومه ...........................................ولی موج هم داره گاهی

تو این دریای کوچولو...........................................شده انگشت من ماهی

ناز بخوابی عزیزمبوس

پسندها (1)

نظرات (1)