ساعت کار دستی
سلام پسرم
الان که این متن را می نویسم تو در خواب ناز هستی
باورم نمی شود هنوزه که هنوزه وقتی می خوابی دلم
برایت تنگ می شود امروز دمپایی مرا به پا کردی و با ذوق
به طرفم می امدی که یهو خوردی زمین چانه ات به پله خورد
و خونمردگی ایجاد شد لثه ی زیر دو تا از دندان هایت هم خونی
شده بود من خیلی ترسیدم خدارا شکر چیزی نشد فکر کردم
شاید دندانهایت شکسته باشند عزیزم من تحمل درد کشیدنت
را ندارم مدتی است که همیشه فکر می کنم تورا از دست خواهم
داد بی اراده گریه ام می آید تو همه ی وجودم شدی و من با وجود
اینکه تو همیشه در کنارم هستی دلتنگت می شوم با هم یککاردستی
درست کرده بودیم این هم عکسش با اون خنده ی خرگوشی تو
این عکس هم برای زمانی است که خاله مهدیه به خانه ی ما آمده بود
و برای عکس انداختن دایم روسری عوض می کرد و تو هم می خواستی
که با روسری ها عکس بگیری این هم یکی از آن عکس ها
دوستت دارم عزیزترینم